#پارت_صد_چهل_هفت
با حرف تلخ سینان سرم رو از روی شونهاش بلند کردم و با تعجّب نگاهش کردم. سینان در حالیکه با انگشت شصتش اشکم رو پاک میکرد، در ادامه گفت:
- حیف اون چشمهای خوشگلت نیست که بهخاطر همچین آدمی داری خیس میکنی؟
پلکی زدم که قطره اشک لجبازم از چشمم آروم لغزید. با صدای گرفته لبی تر...