#پارت_صد_چهل_سه
با رفتن عموجون و سینان میخواستم لیوان رو نزدیک دهنم ببرم و قُلپی ازش بنوشم که نگاهم توی نگاه سیاوش قفل شد. با اون چشمهای مشکی و اخمآلودش جوری بهم زل زده بود که من رو به طرز فجیعی معذّب میکرد. سیاوش لبخند کجی روی ل*بش نشوند و بدون برداشتن نگاهش از من، قلپی از نوشیدنیش خورد...