#پارت۵۷
رو به یکی از محافظهایی که اصلان برای نقره فرستاده بود و کنارم بود و داشت به محافظهای آراس شلیک میکرد، گفتم:
- هی تو!
با تعجب برگشت سمتم و گفتم:
- سریع من و پوشش بده، میخوام از اینجا خارج شم خشاب تموم کردم بیشتر از این نمیتونم بمونم.
سری تکون داد و اومد جلوم درحالی که به اون دوتا...