با رنگ پریده به اغا ساواش نگاه کردم و نگاهم رو دستپاچه به جلو دادم، این چرا یدفعه این سوال رو پرسید.من خانزاده رو دست دارم ولی مثل برادرم،مثل یه تکیه گاه!ساواش لبخند تلخی زدو به رو به رو خیره شد:
-می دونستی اون قبلا زن داشته؟!
با چشمایه گرد شده نگاهش کردم. ته دلم یه حس شیرین تلخی باهم لغزید یه...