#پارت60
مکثی کرد و بعد از اینکه دستش رو برداشت، شمرده شمرده گفت:
_ الان کاری از دست من و تو بر نمیاد. یا باید وایسیم خوده گم و گور شدش بهت زنگ بزنه، یا انقدر بهش زنگ بزنی تا بالاخره جواب بده... حالا هم اگه کاری نداری ما بریم به باشگاهمون برسیم، دیر شد.
دلخور نگاهش کردم و گفتم:
_ یعنی چی که...