***
#پارت36
نفسم، جایی میان گلو و سینِه ام راه گم کرده.
مغزم از شدت استرس یک نفس میکوبد و دست و پایم یخ زده.
دست هایم میلرزد و سردی دیوار بلند سیمانی، انگشت هایم را بی حس میکند!
گل پیچ ها از باران دیشب نَم دارند و دست های من از شدت سرما کبود شده و میلرزد.
صدای ماشین را میشنوم... انگار...