Usage for hash tag: پارت_۷

ساعت تک رمان

  1. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۷ تمام مدت خاکسپاری، حواسش به مادر و خواهرش بود. پدرش هم در جمع بزرگترها، آرام عزاداری می‌کرد. فقط یک‌بار گریه‌ی پدرش را دید و دیگر سکوت کرده بود. علی نزدیکش می‌شود و زیر گوشش نجوا می‌کند: - داداش، می‌دونم الان وقتش نیست؛ اما یه موضوع مهمیه، باید بهت بگم. گیج به علی نگاه می‌کند و از ذهنش...
بالا