Usage for hash tag: الهه_کریمی‌فرد

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۵٠ «ملودی» انقدر سرم درد می‌کرد حس می‌کردم دارن تو سرم طبل می‌زنن؛ سرم رو بین دستام گرفتم و همون‌طور که از درد ناله می‌کردم آروم چشمام رو باز کردم همه جا رو تار می‌دیدم. چندبار پلک زدم که تصویر رو به روم واضح و واضح‌تر شد. مو‌های ل*خت مشکی‌ای که روی پیشونیش ریخته بود ابرو‌های مشکی و...
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۴۹ «ساغر» خورشید کم کم طلوع می‌کرد و هوا رو به روشنایی می‌رفت؛ از دیشب تا حالا اصلاً نخوابیده بودیم و کلی راه اومده بودیم اما به هیچ کجا نرسیده بودیم هیچ آبادی یا روستا و شهری این دور و برا پیدا نمی‌شد؛ آخه وسط بیابون دیگه آبادی و روستا از کجا! خدا می‌دونه چند فرسنگ دیگه باید بریم تا به...
  3. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۴۸ با تعجب جوابش رو دادم: - این چه حرفیه مگه شده آدما دلتنگ نشن؟! هیچ آدمی نیست که دلش واسه عزیزاش تنگ نشه حتی بی‌رحم‌ترین و سنگدل‌ترین آدما هم، بالاخره اوناهم‌یه روز کسی رو دوست داشتن و دلتنگ‌شون میشن حتی ابویونا و سیروس! تیرداد از لای دندوناش گفت: - آره هیچکس هم نه اول سیروس! آدمایی مثل...
  4. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۴۷ «ملودی» ساعت هشتِ شب بود. وقتی معامله‌ام با ابویونا تموم شد؛ قدم زنان رفتم سمت ساحل، عمارت تا دویست متریِ ساحل بود هر وقت می‌یومدم این‌جا تا وقتی کارم تموم می‌شد و برمی‌گشتم بیشترِ اوقاتم رو کنار دریا سپری می‌کردم؛ دبی جا‌های دیدنیِ زیادی داشت اما من دریا رو ترجیح می‌دادم چون بهم...
  5. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۴۶ از پله‌ها رفتم پایین که متوجه شدم تیرداد توی هال نشسته و داره وراجی می‌کنه، ابویونا هم روبه‌روش نشسته و داره باهاش می‌خنده و حرف می‌زنه. این پسره هم بدجور رو اعصابه اصلاً گوشش بدهکار هیچ حرفی نیست شیطونه می‌گه بدمش سرش رو مثل حمود بکنیم زیر آب! پوفی کشیدم و به طرف جایی که ابویونا نشسته...
  6. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۴۵ «ساغر» دیشب که گلوله خورد تو باکِ کامیون، کامیون تو آتیش سوخت اون دوتا راننده‌ها هم تا خواستن بهمون حمله کنن رازمیک تفنگ رو برداشت و با یک گلوله خلاص‌شون کرد. الان نزدیک عصر بود و از دیشب تا الان بکوب راه رفته بودیم اصلاً نمی‌دونستیم کجاییم فقط جاده رو داشتیم بر‌می‌گشتیم تا شاید به...
  7. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۴۴ وقتی رفتیم توی عمارت، خدمتکار‌ها چندتا لیوان نو*شی*دنی خنک آوردن و ازمون پذیرایی کردن. لیوان رو برداشتم و چند قلوپ ازش نوشیدم؛ تیرداد همون‌طور که داشت چشم می‌چرخوند توی عمارت گفت: - فکر نمی‌کردم داخلش این‌طوری باشه! ابویونا خندید و گفت: - چرا؟! فکر می‌کردی تو عمارتم سر خشک شده‌ی گوزن و...
  8. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_143 منم کشیدمش و تمام زورم رو زدم که از دستش بگیرم، ماشه تفنگ کشیده شده بود و کافی بود یک گلوله از تفنگ خارج بشه تا یکی مون کشته بشیم ولی خب من کله شق‌تر از این بودم که بیخیال شم! هرچی زور زدم نتونستم تفنگ رو از دستش در بیارم و اون با قدرت تفنگ رو می‌کشید و منم بیشتر تقلا برای گرفتنش...
  9. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_142 «ساغر» خودم رو کشون کشون به رازمیک نزدیک کردم وقتی رسیدم تا فاصله چند سانتیش به سختی برگشتم و کمرم رو به کمرش چسبوندم و دستام رو با دستاش جفت کردم و شروع کردیم به باز کردن طناب دور دستامون! راننده طناب رو محکم بسته بود خیر ندیده. گفتم: - لعنتی این چرا این‌قدر محکمه؟ - ساغر تمام سعی تو...
  10. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۴۱ «دانای کل» میلا رو به دخترا گفت: - چند ساله تو خونه‌م بهتون پناه دادم عوض این‌که برام کار کردین بهتون جای نرم و غذای گرم دادم از تو خیابون و از تو جوب‌ها جمعتون کردم آوردم خونم مراقب‌تون بودم الان نوبت شماست به من کمک کنین، ساغر و لورا گم شدن لورا که خونواده نداره کسی دنبالش نمی‌گرده...
بالا