Usage for hash tag: الهه_کریمی‌فرد

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۶٠ «ساغر» از ماشین پیاده شدم و کرایه‌ش رو حساب کردم، با دردِ شدیدی که توی بدنم می‌پیچید بزور خودم رو به اون سمت خیابون رسوندم، از کنار داروخونه رد شدم و رفتم تو کوچه دیدم پلیس‌ها مثل مور و ملخ ریختن دورِ ماشینِ لوکاس و دارن زیر و روش رو می‌گر*دن، با ترس خودم رو پشت دیوار مخفی کردم و سرک...
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_159 کاش تو هم خونواده داشتی جلال تا تک به تکش رو ازت می‌گرفتم که بفهمی از دست دادنِ عزیز چه حسی داره تا بفهمی چهل سال با عذاب زندگی کردن و حسرت‌یه خونواده داشتن یعنی چی؛ حسرت اینکه بچه‌ت یک‌بارِ دیگه صدات بزنه بغلش کنی بوش کنی! یا اینکه مادرت تو آغوشت بکشه اینکه پشتت به پدرت گرم باشه یا...
  3. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۵۸ «دانایِ کل» سنگِ قبر رو با گلاب شست و دسته گلِ نیلوفر رو روی سنگ قبر گذاشت و فاتحه خوند. چند لحظه بعد با صدایی مملوء از بغض گفت: - ریحانه. خیلی وقته نیومدم دیدنت خوبی عشقِ قدیمیه من؟ راستش این روز‌ها که تنهاتر شدم بیشتر دلم برات تنگ میشه ولی خب از کاری که باهات کردم پشیمون نیستم چون...
  4. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۵۷ با نورِ آفتاب که مستقیم تو صورتم می‌خورد دستم رو سایه‌ی صورتم کردم، خواستم باز بخوابم اما این آفتابِ لعنتی مستقیم از سقفِ نیمه خرابه تو اتاق می‌تابید، به ناچار بلند شدم دیدم رازمیک که کنار لورا خوابیده بود دستش رو انداخته رو دست زخمیِ لورا، دست رازمیک رو کنار زدم و لورا رو کمی کشیدم...
  5. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_156 نگاهی به رازمیک کردم و گفتم: - بهم نگفته بودی خواهر داری. -‌یه خواهر بزرگ‌تر از خودم دارم که ازدواج کرده و‌یه بچه داره، با شوهرش تو شهر گیومری زندگی می‌کنه. - خوش به حالت‌یه خونه و خونواده داری که بری پیش‌شون من و لورا چیکار کنیم دوتا بدبخت بیچاره. - لورا که حتماً باید برگرده پیش...
  6. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۵۵ «ملودی» تیرداد تو سکوت در حال رانندگی بود بهش گفتم: - چرا ساعتت رو گذاشتی تو جیب اون پسره؟ -‌یه پسر تو سن و سال اون وقتی دزد میشه یعنی اون‌قدری گرفتاره که حتی جایی نمی‌تونه سرکار بره، دلم براش سوخت وگرنه اون ساعت یادگاری یکی از رفیقام بود! - کارت قشنگ بود؛ تو قلب مهربونی داری. - درست...
  7. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۵۴ پسره با خشم دستام رو از دور دستش باز کرد و نگاهی به دور و بر انداخت و چاقو رو فشار داد زیر گلوم و گفت: -‌یه ذره تکون بخوری نبض زندگیت رو‌زده پس آروم بگیر! دستام رو پایین آوردم که پسره گردنبند رو محکم کشید و پاشد چاقوش رو بست و سریع راه افتاد سمتِ انتهای کوچه! پو*ست گردنم شروع به سوزش...
  8. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۵۳ «ساغر» لباش خشک‌تر شده بود و رنگ پوستش به سفیدی میزد، عرق‌های‌ریزی روی پیشونیش جا خوش کرده بود! لورا بیهوش شده بود و بی‌مهابا خون از بازوش خارج می‌شد. ‌یه تیکه پارچه‌ی کهنه که روی داشبورد ماشین بود رو برداشتم و محکم بستم دور دستش تا جلوی خونریزش رو بگیره و بعد بطری آب رو که زیر صندلی...
  9. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_152 «ملودی» هم اعصبانی بودم هم از فکر کار‌هایی که دیشب کردم خنده‌م گرفته بود. تو حالت غیرنرمال افتادم به گر*دن تیرداد و فکر کردم ساغره و تا صبح توی اتاقم خوابوندمش لعنتی معلومه دیشب خیلی زیاده روی کردم؛ کلاً وقتی غیرنرمال میشم هیچ کنترلی رو کارهام ندارم و خیلی چرت و پرت می‌گم خدا می‌دونه...
  10. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۱۵۱ وقتی دیدم دارن می‌دون و بهم نزدیک میشن، به سرعت دویدم و به طرفِ مسیری که ماشین داشت می‌یومد رفتم. هیچی برام مهم نبود فقط گشنگی و تشنگی و خستگی شده بود ملکه‌ی ذهنم و طاقتم رو طاق کرده بود امروز باید همه چی تموم می‌شد یا می‌مردم یا زنده می‌موندم دیگه تحملِ این وضع اسفبار رو نداشتم. مثل...
بالا