پارت_۱۶٠
«ساغر»
از ماشین پیاده شدم و کرایهش رو حساب کردم، با دردِ شدیدی که توی بدنم میپیچید بزور خودم رو به اون سمت خیابون رسوندم، از کنار داروخونه رد شدم و رفتم تو کوچه دیدم پلیسها مثل مور و ملخ ریختن دورِ ماشینِ لوکاس و دارن زیر و روش رو میگر*دن، با ترس خودم رو پشت دیوار مخفی کردم و سرک...