Usage for hash tag: ونیس_امیر_خانی

ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته از دختر به مادر| ونیس(مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...یک مشت است، به اندازه تمام این دنیا گرفته است! دنیا! دنیایی با چندین ملیارد آدم. و یک آدم از میان چند ملیارد آدم، می‌تواند به اندازه تمام این آدم‌ها غصه در دل کوچکش داشته باشد. مادرم! به اندازه تمام دنیا و آدم‌هایش دلم از نبودنت غبار خورده است! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #از_دختر_به_مادر
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...نه باران بند آمده بود و نه جایی برای ماندن پیدا کرده بود. ناگهان چشمش در تاریکی به یک نور خیلی ضعیف خورد. فکر کرد خیالاتی شده است ولی کمی که به جلو رفت متوجه کلبه‌ای شد. نگاهی به وضعیت کلبه کلنگی کرد. یعنی یک نفر در همچین جایی زندکی می‌کند؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته از دختر به مادر| ونیس(مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...دخترش گوش کند. اگر هر کس دیگری بود به مادرش می‌گفت؟ پس من به که بگویم؟ به چه کسی حرف دلم را بگویم؟ کیست که بدون سرزنش، بدون قضاوت رازدار یک دختر باشد؟ قطعا کسی نیست جز مادرش! حالا من عاشق شده‌ام، به چه کس بگویم؟ اصلا حتی سنگ قبری هم نیست بغلش کنم! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...کسی به یک زن به خصوص به یک دختر ۱۵ ساله کار نمی‌داد. از طرفی، هیچ کس نبود که با جشم هرز او را نگاه نکند. از آن موقع لباس پسرانه می‌پوشید، موهایش را در کلاه پنهان می‌کرد و آنقدر خوب تقلید صدا می‌کرد که هیچ کس به اینکه او دختر است شک نمی‌کرد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته از دختر به مادر| ونیس(مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    -تو چند سالته؟ -۴ سال پیش ۱۱ سالم بود، بچه بودم! بعدش مادرم مرد. از فرداش دیگه بچه نبودم. پیر شده بودم. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #از_دختر_به_مادر
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...کردی؟ -چون دوستت دارم! من بدون تو نمی‌توانم زندگی کنم. حالا که تو می‌روی بعد هم من می‌روم. -پس دخترمان؟ -نمی‌دانم؟ نمی‌دانم که در این کشور غریب چه می‌شود؟ -دوستت دارم! رازنا هم جوابش را داد. -من هم دوس... و مرگ مجال حرف زدن به رازانا را نداد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته برای مردم برون نگر

    باز هم نگاه‌های ترحم انگیز! باز هم پچ پچ ‌ها! باز هم دو رویی! باز هم قضاوت! باز هم ظلم! باز هم بی‌عدالتی! باز هم حرف‌های نیش دارشان! باز هم این مردم! سرم را در دست می‌گیرم و فریاد می‌کشم! بس است دیگر! تمامش کنید! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #برای_مردم_برون_نگر
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته از دختر به مادر| ونیس(مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    گفتم: چگونه فراموشش کنم؟ گفت: کی را؟ گفتم: مادرم را! گفت: مگر فراموش می‌شود؟ گفتم: نه فقط جای خالیش بیشتر در قلبم فرو می‌رود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #از_دختر_به_مادر
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...هم بابت اینکه کویات بی‌خیال این پیشنهاد احمقانه‌اش می‌شود خوشحال بود. -قبل از آن باید شما از واقعیتی آگاه شوید. کویات کنجکاو به رازانا چشم می‌دوزد و رازانا وصیت نامه را به ملازم کویات می‌دهد و ملازم با احترام برگه تا شدا را به کویات می‌دهد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...صدای ترسیده سونا به گوشش خورد. -عذر می‌خواهم ملکه! ولی ضروری است. مغز رازانا با شنیدن کلمه ضروری زنگ زد. باز یعنی چه شده است؟ باز دیگر چه فاجعه‌ای می‌خواهد رخ بدهد؟ مطمئنا اگر باز هم چیزی شده باشد رازانا خودش را در تنور د*اغ پرت می‌کند. #انجمن_تک_رمان #دو_امپراطور_و_یک_ملکه #ونیس_امیر_خانی
بالا