Usage for hash tag: ونیس_امیر_خانی

ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...سال‌ها دشمن خونی هم باشند. بخاطر پدرت جنگ شد و من نزدیک به یکسال از دیدن شوهرم محروم شدم. الان می‌دانی که همسر من در چه وضعی به سر می‌رود؟ بخاطر سر به هوا و خودخواه بودن پدرت بود که من تنهایی فرزندم را به دنیا آوردم. کافیست؟ یا باز هم بگویم؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...و برادر هستید. ولی این را باور کن که من تو را اندازه راوود دوست داشتم. تو با اینکه فرزند واقعیم نبودی اما همیشه مجبور بودی تاوان کار‌های مرا پس بدهی. رازانا امیدوارم مرا ببخشی! می‌دانم سزاوار این هستم که از من متنفر باشی. ولی لطفا مرا ببخش. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته از دختر به مادر| ونیس(مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...من حاضر هستم بیمار باشم، من حاضرم فقیر باشم، من حاضرم زشت باشم، من حاضرم تنها باشم، ولی او را داشته باشم. اگر او باشد، خودش دل‌خوشی‌ام می‌شود. خودش پرستاری می‌شود. در نظر او زیبا جلوه می‌کنم. اگر او باشد همه کسم می‌شود. اگر او را داشته باشم... #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #از_دختر_به_مادر
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته از دختر به مادر| ونیس(مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...با عشق تقدیمش می‌کردم. اگر بود چند سالش بود‌؟ سنش به ۴۵ می‌رسید‌؟ نه! نمی‌رسید. پس چرا آنقدر زود راه مرگ را پیمود؟ یعنی فقط می‌خواست مرا تنها بگذارد؟ در این دنیا راهنمایی نداشته باشم؟ یعنی می‌خواست بی‌همدم شوم؟ مگر چه می‌شد که مادرها ابدی باشند؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته برای مردم برون نگر

    ...آمدن بقیه آن‌ها بالا می‌روند؟ چرا اصلا دو رو دارند؟ چرا در پشت سر غیبت می‌کند و باز هم به ما لبخند می‌زنند؟ مگر کسی آن‌ها را مجبور می‌کند که به دیدن ما بی‌آیند؟ کاش کسی بود که به آن‌ها می‌گفت:عذر می‌خواهیم که آنجایی که سر شماست، زندگی ماست! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #برای_مردم_برون_نگر
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...نمی‌خواست راوود را باز ناراحت کند. بنابراین سعی کرد لبخند بزند. -بگو به داخل بی‌آید. -بله ملکه. در باز شد و راوود به داخل آمد. رازانا مثل ۳ روز گذشته برادرش را ب*غ*ل کرد و او را دعوت به نشستن کرد. -حالت چطور است؟ رازانا لبخندی به راوود می‌زند. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته از دختر به مادر| ونیس(مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...هر لحظه بیشتر حضورش و می‌خوام. یه دختر تا ابد به مادرش نیاز داره. حتی اگه بزرگ شده باشه. حتی اگه خانم شده باشه. حتی اگه پیرم بشه، بازم نبود مادرش به چشمش میاد. بزرگ شدم. دانشجو شدم ولی بازم نگاهم روی دختر پسرایی هست که با مادرشون از جلوم می‌گذرن. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...نبودم. رو به راوود می‌کند. -پدرم بیمار بود. بعد من پیشش نبودم؟ وای برمن! تا آخر عمرم از دیدنش محروم می‌شوم! چه می‌شد فقط یک باز دیگر می‌دیدمش؟ چرا اینقدر زود رفت؟ راوود رازانا را در آغوشش می‌گیرد و سعی می‌کند آرامش کند ولی بی‌فایده بود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...و لباس مشکی زندانی‌ها را در تن داشت دوخت. مرد با شوک به رازانا نگاه کرد. بعد با صدایی که گرفته بود و گویا از ته چاه در می‌آید صدایش زد. -رازانا! رازانا دستانش را جلوی صورتش گرفت و هینی کشید. چه کس باور می‌کرد این همان هاکان شاه پر ابهت است؟ #انجمن_تک_رمان #دو_امپراطور_و_یک_ملکه #ونیس_امیر_خانی
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...عجیب است! تو در هر حال برای من می‌شوی! حال بستگی به خودت دارد. یا از کویات جدا می‌شوی و با من ازدواج می‌کنی یا کویات را می‌کشم و دخترت را رهبه می‌کنم. بعد سرش را عقب می‌برد. -می‌بینی که من چقدر انسان شریفی هستم! همیشه به تو حق انتخاب می‌دهم. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
بالا