Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...زودتر اطلاعات دخترک را بگیرم و او را خلاص کنم، یا به انتخاب خود، او را به برادر عزیزم، که اتفاقا تولدش هم نزدیک است هدیه بدهم. میل خودش است، من اصولا به قربانی‌هایم حق انتخاب می‌دهم. مردیکه ی مزخرف جذاب 😂دل میگه بزنم از زندگی محوش کنم با این حق انتخاب دادنش #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...سر ببرم، بخاطر حرفه‌ام؛ اما حالا که دگر حرفه‌ای وجود ندارد، چگونه باید این بغض سیاه لعنتی که در گلویم نشسته، نمی‌گذارد نفس بکشم را مهار کنم؟ پر از تنفر، به چهره‌ی ارام و خونسرد حامی خیره می‌شوم، روزی او را خواهم کشت، به پاس تمام خون‌هایی که بر زمین ریخته. *** #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...مرد با لبخندهای پاک و بی‌ریای پیرمرد که در ایوان چای می‌نوشد و تنها دخترش را نصحیت می‌کند که بعد مرگ مادرش زن نگرفت و تمام تلاشش را بر تربیت او گذاشته تا ابرودار اسمش باشد. هیچ کدام از معیارهای این مرد، مساوی با پدر نمی‌شود. وطن فروش خائن شاید؛ اما پدر نه! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و دستگاه شنود را قطع می‌کنم. نفسم را عمیق و پر از درد بیرون می‌دهم و همراه سر خوردن قطره‌ی اشک لعنتی، لبخند تلخی می‌زنم. به قد و بالای وطن فروش یا همان حامی که با دستیارش پچ‌پچ می‌کند؛ خیره می‌شوم. خُب، حامی خان، مراقب باش که می‌خواهم فاتحه‌ات را بخوانم! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را بگیرم که با عجله عقب می‌رود. خنده‌ام می‌گیرد، مردک وسواس نابود است. لبخند محوی می‌زنم و اهسته پر از ذوق می‌گویم: - کنیزی‌تون رو می‌کنم ارباب، خدا از بزرگی کم‌تون نکنه. با شنیدن صدای پایی، دستش را با عجله رو دهانش می‌گذارد و "هیش" گویان گوش تیز می‌کند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...امیدوارم این نقشه‌های اضطراری سرگرد جواب بدهد. خودم را در اغوشش جمع می‌کنم و هق‌هقم را با گ*از گرفتن دستم کنترل می‌کنم. کاش می‌شد در چشم‌هایش نگاهم را لوچ کنم و مستقیم بگویم، شاهزاده‌ی سوار بر خر من می‌شوی، وطن‌فروش؟ دهنت مورد عنایت پرودگار متعال یاس😂 #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...از سن و سالَش هم خجالت نمی‌کشد. پانزده‌سال اختلاف سن را کجای دلم بگذارم که سوزشش کمتر باشد؟ به سمت چادر خود و سارا می‌روم و دوست دارم ان سیخ د*اغِ روی اتش را در چشم‌های خیره‌ی سرگرد که با تعجب، با نگاهش مرا تا چادر همراهی می‌کند، فرو کنم، پیرمردهای توهمی. *** #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...جوان می‌برم و با گام‌های بلند و سر به زیر از چادر خارج می‌شوم. از لحظه ورود تا لحظه‌ی خروجم نگاه خیره‌ی همان مهمان ویژه را روی خود حس کردم. داشت مشکوک می‌شد، باید چند مدتی از دور مراقب باشم. به دنبال سارایی که وارد انبار می‌شود، مسیر انبار را در پیش می‌گیرم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...حتی صورتتم نمی‌خوان ببینن. اون‌جا شلوغه، زنم زیاده، ماهم بینشون یکم می‌لولیم، شناسایی می‌کنیم، بعدم خودمون رو به سروان و سرگرد می‌رسونیم. سروان نرم لبخند می‌زند و با گذاشتن دست روی زانویش بلند می‌شود و به طرف چادر می‌رود. انگار می‌خواست بگوید، زهی خیال باطل! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...سایه‌ی وحشی سرما را که بر جسم دخترک خیمِه زده ببینم! حالا این که چرا اداره برای همچین ماموریتی دو نیروی دختر را همراه دو پیرمرد چهل‌ساله فرستاده، مفصل داستان دارد! - تقریبا سرگرد از موضع خود پایین می‌آید و کلافه شقیقه‌اش را می‌فشارد. - اتراق می‌کنیم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
بالا