Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...ببین دارم به چی فکر می‌کنم! به خودت بیا حامی. به طرف خروجی در اتاقش می‌روم و از حرص، محکم می‌کوبمش؛ انگار می‌خواهم با کوبیدن این بی‌نوا افکار و صَحنه‌ای که در مغزم هک شده سرکوب کنم! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان تازه اول چل چل زمستونه، خدا عاقبت منو با این دوتا بخیر کنه 😂🔪
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...مهراد می‌خندد و نگاه‌اش را از من می‌گیرد. پوکی به سیگارش می‌زند و آن را در حالی که هنوز روشن است به سنگ سفید صندلی می‌فشارد و خاموشش می‌کند. - باز هم من هوات رو دارم. و بعد با چشمکی به سمتم می‌چرخد. او و برادرش و ک*ثافت‌های پنهانی‌شان باهم به جهنم بروند! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...تنگ می‌کنم و حامی را می‌بینم که روی مبل راحتی به خواب رفته است! شوکه تنم را بالا می‌کشم و به تاج تخت می‌چسبم. دم خروسش را باور کنم یا قسم حضرت عباسش را؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان اینجاست که شاعر می فرماید: "دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب،...
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و صدای فریاد دردناکم در کاسه‌ی سرم چرخ می‌خورد. حامی با خنده نگاه‌ام می‌کند. پرپر می‌زنم و تقلا می‌کنم تا دست‌هایم را باز کند. التماس می‌کنم و از ته دلم با ته‌ی مانده‌ی قوایم نام " خدا" را فریاد می‌زنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان بلایی به سرش بیارم که مرغای اسمون گریه کنن براش 🔪🔪🔪😤
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...مشکی‌اش را می‌بینم. مغزم هشدار می‌دهد که صبر حامی تمام شده و امشب مرا خلاص خواهد کرد. بد هم نشد نه؟ بالاخره می‌میرم و خلاص می‌شوم! سرم را صاف می‌کنم و مقتدر در نگاه سرخ و لرزانش خیره می‌شوم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان شادی روح جوان تازه در گذشته، یاس بختیاری، جمیعاً صلوات بفرس 😂🔪
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...حالا که شرایط فراهم است، سری به بیرون زد، شاید راهی برای فرار، برای کار کشته‌ای مثل من باشد. البته خب، این اولین اسارت منه و به طرز فجیعی به گونه‌ای است که انگار به مهمانی رفته‌ام و زمین تا اسمان با ان چیزی که از اسارت در سرم ساخته بودم متفاوت. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...دارد؛ اما زیباست و گور پدرش، لوند. - چیزی شده عزیزم؟ عزیزم و درد. بحث با حیوان زبان‌نفهم که فایده ندارد، دارد؟ به ناچار با تاسف سر تکان می‌دهم و به سمت راه‌پله حرکت می‌کنم تا خود را به یک قبرستانی که صدایشان نیاید برسانم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان ای ای، چقد این بشر حرص دراره 😂🔪
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...که پشتش به من است، با خنده می‌گوید: - اگه امشب سروصدای اتاق بغلی اذیتت کرد، بیا طبقه پایین تو اتاق من، می‌خوام پیانو بزنم. سروصدا؟ منظورش چیست؟ اتاق بغلی که اتاق حامی بود، یعنی ممکن است بخواهد کسی را شکنجه کند؟ اما نه او تابع قانون با پنبه سر بریدن است. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و لبخند عمیق می‌زند، حالم از سست شدنم بهم می‌خورد. دندان می‌سابم و از نگاه حق به جانبش رو می‌گیرم. خاک بر سرم کنند، اگر دوبار مثل باقی هم سن و سال‌هایم از این غلط‌ها کرده بودم، حالا به این وضع نمی‌افتادم. همین که با زبان چیزی به رویم نیاورد خودش کلی بود. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...با عبور کردن از دماغ قوز دارش به ریش‌های طلایی و لَب‌های بزرگ سرخش می‌رسم. دست در جیب می‌برد و جدی نگاه‌ام می‌کند. کمی شباهت وطن‌فروش را می‌دهد. - یزدان مهمون ما رو اذیت نکن. یزدان با اخم‌های درهم مقابلش می‌رود و من هیچ حوصله‌ی پچ‌پچ کردن‌هایشان را ندارم. *** #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
بالا