ساعت تک رمان

  1. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    _ خب باید یه کاری می‌کردم که همه چیز جور دربیاد، وقتی مثل یه دختر خوب رفتی گفتی مامانت قاتله بتونی از شناسنامه‌ی جعلی استفاده کنی و خودت رو قربانی این ماجرا نشون بدی، ل*ب‌هایش را به گوشم نزدیک کرد، زمزمه کرد: _ بتونی بگی مامانت از تو متنفر بوده و نمی‌خواسته بهت ارث برسه! بگی مامانت کلاً با تو و...
  2. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    پارچه را برداشتم و جلوی پنجره‌‌ی در انباری گرفتم، قشنگ اندازه بود، حتماً روزهای که تصویری تماس می‌گرفت، آن را به در می‌چسباند تا من فکر کنم شب است، جلوتر رفتم، دستی به صندلی راکش کشیدم، بعد ترس برم داشت. نکند منتظر مانده بود من بیایم بالا مخفیگاهش را پیدا کنم، بعد خودش بیاید و من را در انباری...
  3. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...که در انباری بود، مطمئن شدم قاتل، همسر خودم است. صندلی راکش در انباری قرار داشت با یک چراغ پر قدرت که می‌توانست انباری را مثل روز روشن کند، یک پارچه ضخیم هم گوشه‌ای افتاده بود، احتمال دادم روزها از آن به عنوان پرده استفاده کرده باشد. #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
  4. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌خواست دنیا را منفجر کنم، به همه چیز مشت بزنم و همه چیز را خ*را*ب کنم. برای اولین تاکسی‌ای که رسید دست بلند کردم و سوار‌ شدم، وقتی صورتم را در شیشه‌ی ماشین دیدم ترسیدم، سرخ سرخ شده بودم، راننده نگاهی به من انداخت و تا خانه هیچ چیز نگفت. #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان...
  5. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...تلاشمون رو می‌کنیم خانوم شاهرخی! با خشم و لرز گفتم: - ولی قاتل پدر من تا الان باید پیدا می‌شد! با آرامش جواب داد: - صبور باشید خانوم شاهرخی، بالاخره پیدا میشه. با عصبانیت سرم را به این طرف و آن طرف تکان دادم و از روی صندلی بلند شدم. #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان...
  6. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ..."بفرمایید" وارد شدم. کاراگاه حامدی که چشمش که به من افتاد به صندلی رو به رویش اشاره کرد و تعارف کرد بنشینم. سلام کردم و به سمت صندلی رفتم. کاراگاه حامدی همان طور که با پرونده‌ی روی میزش ور می‌رفت، گفت: سلام خانوم شاهرخی بفرمایید بشینید. #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان...
  7. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...دیگه باید برم. برگشت و نگاهم کرد، ادامه داد: - هر چیزی که می‌دونستم رو بهت گفتم. با د*ه*ان باز نگاهش کردم، باورم نمی‌شد، یعنی او هم فکر می‌کرد قاتل پدرم مادرم است؟! پشت سرش رفتم، گفتم: - فکر... دستگیره‌ی در را گرفت و گفت: - فعلاً خدافظ! #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
  8. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...با تعجبی که کمی با عصبانیت قاطی شده بود، گفتم: - اون وقت چرا باید شناسنامه‌ی بابام رو جعل می‌کردم؟ چرا باید اسم خودم رو از شناسنامه‌ی بابام حذف می‌کردم؟ شانه بالا انداخت و گفت: - من چرا باید اسم خودم رو از شناسنامه‌ی بابات حذف می‌کردم؟ #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان...
  9. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...بعدی هفت ساعت بعدش به سمتم سرازیر شد. وقتی که سایت‌های خبری خبر قتل پدرم را منتشر کردند، بعد خبر دست به دست شد و در اینستاگرام پخش شد. کل پیجم پر از فحش و کامنت‌های پر از خشم شده بود. هنوز هم جرئت نمی‌کردم بروم اینستاگرام... #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
  10. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...آرام گرفتم و ادامه دادم: - نه! می‌تونستی منو متهم به قتل کنی، بعد تمام مال و اموال... - چی میگی زهرا؟ من چطوری باید یه کاری می‌کردم که تو مظنون بشی؟ تو که اصلاً قم نبودی! - یعنی میگی خبر نداری از حرف و حدیث‌ها؟ - کدوم حرف و حدیث‌ها؟ #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
بالا