• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

Usage for hash tag: پارت3

ساعت تک رمان

  1. ملیکا توسلی

    درحال تایپ رمان دنیای جادوگران|اثر ملیکا توسلی کاربر انجمن تک رمان

    بنام خدا پارت_۳ ملورین حیاطی بزرگ باحوضی مستطیلی در وسط آن و باغچه ای زیبا با درختان، گلان و گیاهان زیبایی که فضای آن را زیبا کرده بود. اما خودِ ملورین که پنجره های گنبدی شکل، در های چوبی با شیشه های رنگارنگ و ستون هایی عظیم که بر روی آن تصاویر ِ حیواناتی عجیب حکاکی شده بود بر شکوه عظمت آن می...
  2. .امیـر والا؏.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت3 ادم انقدر بیشعور باشد؟ این گونه که مادرم می‌گوید پسر اعتصام است! عموی بزرگم... به سینی چای نگاه می‌کنم؛ سه نیم استکان گرد و یک قندان شیشه ای با نقوش راه راه ب*ر*جسته... دستی به موهای ل*خت خرماییم می‌کشم و به زیر دستمال مشکی می‌فرستم. زشت است که مردک تهرانی بعد شش ماه برای عمویش سیاه پوش...
  3. .امیـر والا؏.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت3 *** "حامی" مقابل آینه، ساعت طلایی را به مچم می‌بندم. نگاه‌ام را از شلوار پارچه‌ای جذب کرمی بالا می‌کشم و با گذر کردن از پیراهن جذب سفید و جلیقه کرمی، کت را از روی میز برمی‌دارم و می‌پوشم. همه‌چیز مرتب به نظر می‌رسد. - قربان بهتره زودتر حرکت کنیم، جلسه شروع شده. اصلا حال و حوصله‌ی قیافه‌ی...
  4. Saba.N

    کامل شده رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پارت3 #واژگون #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان ماشینِ گرد و خاکیِ آرمان را جلوی پاساژ کاسپین پارک می‌کند و به دو، داخل پاساژ می‌شود. حوصله‌ی منتظرِ آسانسور ماندن را ندارد و تند، راهِ پله‌ها را در پیش می‌گیرد و بن‌بستِ طبقه‌ی بالا، کافه رومَنس نام دارد. کافه‌ای که متعلق به یکی از رفیق...
  5. Saba.N

    مهم 💡💡چــــلچــراغ💡💡

    یا ذوالجلال والاکرام :) #پارت3 #گسیخته یونیفرم چروک و اتو نشده‌ی مدرسه‌اش را بر تن کرده است و... برنامه‌ی دقیقش را یادش نبود؛ اما چندتایی کتاب توی کوله پشتی انداخته است و مدرسه، جای خوبی برای فرار از این جهنم بود. در آینه به مقنعه‌ی کج مانده در صورتش نگاه می‌کند و صورت رنگ‌پریده و چشمان...
  6. Chorrty

    کامل شده پسر هیزم فروش

    #پارت3 میان اشک هایی که میریخت گفت:چرا؟چرا باید زندگی من چنین باشد که حتی پول یک عروسک و یک مشت قرص را نداشته باشم؟ نگاهی به دور و برش انداخت با دستان کوچک و یخ زده اش اشکانش را پاک کرد و به هیزم شکستن ادامه داد. شب بسیار خسته بود.خیلی زودتر از شب های گذشته به دنیای خواب رفت. خواب مادرش را...
  7. .امیـر والا؏.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    گرمای نور خورشید رو روی پوستم حس می‌کردم. ا‌خم‌هام ناخواسته توی هم کشیده شد؛ غلتی زدم و به جهت مخالف چرخیدم؛ وقتی که گرمای نور رو روی پوستم حس نکردم ناخواسته لبخندی زدم ناگهان این جمله از نظرم گذشت "چرا افتاب زده من هنوز خوابم؟" با وحشت لای یه چشمم رو باز کردم؛ هوا روشن روشن بود! مثل فلک‌زده‌ها...
  8. Negin_SH

    درحال تایپ رمان ناطور نبات|Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    ...ساکت کردن حضار به ناچار صدایش را بلند کرد و سپس به ادامه اعلام برگزیدگان پرداخت. - و آخرین عنصر... کسی خود را همدرد طبیعت می‌داند، عنصر گیاه: خانم لورا بارکر. همان لحظه گوش‌های دخترک سوت کشید. گویی در گوشش جیغ می‌زدند. نکند این صدا برایش آشنا بود؟ #پارت3 #رمان_ناطور_نبات #نگین_شرافت...
بالا