#پست۴
سکوت کرده بودم.
نه نبودن طولانی مدتش را فریاد میزدم و نه دروغهای قلمبه سلنبهاش را هوار میکشیدم!
لال شده بودم.
گوشهایم از حجم غمی که داشت مرا با خود به قعر سیاهی و درد میبُرد، گزگز میکردند.
حرف نمیزدم.
اشک نمیریختم.
بغض نمیکردم.
سوال پرسیدنم نمیآمد؛
اما نمیدانم چرا مُدام از...